عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت


عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت

عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت


عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت

عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت


عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت

عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت


عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت

عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت


عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت

عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت


بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت

بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت
بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت
بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت
بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت
بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت
بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت
بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت
بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت
بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت
بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت
آخر چه معنی آرم از آن آفتاب روی
آخر چه معنی آرم از آن آفتاب روی
آخر چه معنی آرم از آن آفتاب روی
آخر چه معنی آرم از آن آفتاب روی
آخر چه معنی آرم از آن آفتاب روی
آخر چه معنی آرم از آن آفتاب روی
آخر چه معنی آرم از آن آفتاب روی
آخر چه معنی آرم از آن آفتاب روی
آخر چه معنی آرم از آن آفتاب روی
آخر چه معنی آرم از آن آفتاب روی
آخر چه معنی آرم از آن آفتاب روی
کو بوی خود به صبح دم از من دریغ داشت
کو بوی خود به صبح دم از من دریغ داشت
کو بوی خود به صبح دم از من دریغ داشت
کو بوی خود به صبح دم از من دریغ داشت
کو بوی خود به صبح دم از من دریغ داشت
کو بوی خود به صبح دم از من دریغ داشت
کو بوی خود به صبح دم از من دریغ داشت
کو بوی خود به صبح دم از من دریغ داشت
کو بوی خود به صبح دم از من دریغ داشت
کو بوی خود به صبح دم از من دریغ داشت
کو بوی خود به صبح دم از من دریغ داشت
بوس وداعی از لب او چون طلب کنم
بوس وداعی از لب او چون طلب کنم
بوس وداعی از لب او چون طلب کنم
بوس وداعی از لب او چون طلب کنم
بوس وداعی از لب او چون طلب کنم
بوس وداعی از لب او چون طلب کنم
بوس وداعی از لب او چون طلب کنم
بوس وداعی از لب او چون طلب کنم
بوس وداعی از لب او چون طلب کنم
بوس وداعی از لب او چون طلب کنم
بوس وداعی از لب او چون طلب کنم
کز دور یک سلام هم از من دریغ داشت
کز دور یک سلام هم از من دریغ داشت
کز دور یک سلام هم از من دریغ داشت
کز دور یک سلام هم از من دریغ داشت
کز دور یک سلام هم از من دریغ داشت
کز دور یک سلام هم از من دریغ داشت
کز دور یک سلام هم از من دریغ داشت
کز دور یک سلام هم از من دریغ داشت
کز دور یک سلام هم از من دریغ داشت
کز دور یک سلام هم از من دریغ داشت
کز دور یک سلام هم از من دریغ داشت
من چون کبوتران به وفا طوق دار او
من چون کبوتران به وفا طوق دار او
من چون کبوتران به وفا طوق دار او
من چون کبوتران به وفا طوق دار او
من چون کبوتران به وفا طوق دار او
من چون کبوتران به وفا طوق دار او
من چون کبوتران به وفا طوق دار او
من چون کبوتران به وفا طوق دار او
من چون کبوتران به وفا طوق دار او
من چون کبوتران به وفا طوق دار او
من چون کبوتران به وفا طوق دار او
او کعبهٔ من و حرم از من دریغ داشت
او کعبهٔ من و حرم از من دریغ داشت
او کعبهٔ من و حرم از من دریغ داشت
او کعبهٔ من و حرم از من دریغ داشت
او کعبهٔ من و حرم از من دریغ داشت
او کعبهٔ من و حرم از من دریغ داشت
او کعبهٔ من و حرم از من دریغ داشت
او کعبهٔ من و حرم از من دریغ داشت
او کعبهٔ من و حرم از من دریغ داشت
او کعبهٔ من و حرم از من دریغ داشت
او کعبهٔ من و حرم از من دریغ داشت
از جور یار پیرهن کاغذین کنم
از جور یار پیرهن کاغذین کنم
از جور یار پیرهن کاغذین کنم
از جور یار پیرهن کاغذین کنم
از جور یار پیرهن کاغذین کنم
از جور یار پیرهن کاغذین کنم
از جور یار پیرهن کاغذین کنم
از جور یار پیرهن کاغذین کنم
از جور یار پیرهن کاغذین کنم
از جور یار پیرهن کاغذین کنم
از جور یار پیرهن کاغذین کنم
کو کاغذ و سر قلم از من دریغ داشت
کو کاغذ و سر قلم از من دریغ داشت
کو کاغذ و سر قلم از من دریغ داشت
کو کاغذ و سر قلم از من دریغ داشت
کو کاغذ و سر قلم از من دریغ داشت
کو کاغذ و سر قلم از من دریغ داشت
کو کاغذ و سر قلم از من دریغ داشت
کو کاغذ و سر قلم از من دریغ داشت
کو کاغذ و سر قلم از من دریغ داشت
کو کاغذ و سر قلم از من دریغ داشت
کو کاغذ و سر قلم از من دریغ داشت
من ز آب دیده نامه نوشتم هزار فصل
من ز آب دیده نامه نوشتم هزار فصل
من ز آب دیده نامه نوشتم هزار فصل
من ز آب دیده نامه نوشتم هزار فصل
من ز آب دیده نامه نوشتم هزار فصل
من ز آب دیده نامه نوشتم هزار فصل
من ز آب دیده نامه نوشتم هزار فصل
من ز آب دیده نامه نوشتم هزار فصل
من ز آب دیده نامه نوشتم هزار فصل
من ز آب دیده نامه نوشتم هزار فصل
من ز آب دیده نامه نوشتم هزار فصل
او ز آب دوده یک رقم از من دریغ داشت
او ز آب دوده یک رقم از من دریغ داشت
او ز آب دوده یک رقم از من دریغ داشت
او ز آب دوده یک رقم از من دریغ داشت
او ز آب دوده یک رقم از من دریغ داشت
او ز آب دوده یک رقم از من دریغ داشت
او ز آب دوده یک رقم از من دریغ داشت
او ز آب دوده یک رقم از من دریغ داشت
او ز آب دوده یک رقم از من دریغ داشت
او ز آب دوده یک رقم از من دریغ داشت
او ز آب دوده یک رقم از من دریغ داشت
خود یار نارد از دل خاقانی ای عجب
خود یار نارد از دل خاقانی ای عجب
خود یار نارد از دل خاقانی ای عجب
خود یار نارد از دل خاقانی ای عجب
خود یار نارد از دل خاقانی ای عجب
خود یار نارد از دل خاقانی ای عجب
خود یار نارد از دل خاقانی ای عجب
خود یار نارد از دل خاقانی ای عجب
خود یار نارد از دل خاقانی ای عجب
خود یار نارد از دل خاقانی ای عجب
خود یار نارد از دل خاقانی ای عجب
گوئی چه بود کاین کرم از من دریغ داشت
گوئی چه بود کاین کرم از من دریغ داشت
گوئی چه بود کاین کرم از من دریغ داشت
گوئی چه بود کاین کرم از من دریغ داشت
گوئی چه بود کاین کرم از من دریغ داشت
گوئی چه بود کاین کرم از من دریغ داشت
گوئی چه بود کاین کرم از من دریغ داشت
گوئی چه بود کاین کرم از من دریغ داشت
گوئی چه بود کاین کرم از من دریغ داشت
گوئی چه بود کاین کرم از من دریغ داشت
گوئی چه بود کاین کرم از من دریغ داشت